#نقاش_مزاحم_(جلد_دوم)_پارت_5
کارت رو ازش گرفتم گزاشتم داخل جیب کتم تا گم نشه
توی ذهنم فقط فحشش میدادم گوسفند، گاومیش، جالباسی، بوق!
از گفتن بقیه فحش ها معذوریم! یهو جلیل گفت:
_اگه فحش هات تموم شد من برم؟!
پیش دستی کردم و گفتم:
_نوش جونت بعدا بهت زنگ میزنم.
سری تکون داد و برگشت به سمت امین رفت یهو صداهای عجیبی توی سرم شنیده میشد:
"اووف باید من امشب مخ این پسرخوشگله رو بزنم"
"خوشبحال رائیکا با همچین پسری قرار میزاره"
"خدایا آخه چطور میشه چرا باید عشقم امشب با یکی دیگه ازدواج کنه؟!"
"خدایا چی میشد بجای آرشین من میبودم باهاش؟"
وقتی اسم زن داداشم توی سرم اکو شد با تعجب اینور اونور رو نگاه کردم که چشمم افتاد به دختری که لباسی به رنگ مشکی پوشیده بود! لباسش انگار یه تیکه پارچه بود چون اصلا نمیشد به اون یه وجب پارچه گفت لباس!دوباره صداهه تو سرم اکو شد!
دوباره صداهه تو سرم اکو شد:
romangram.com | @romangram_com