#نقاش_مزاحم_(جلد_دوم)_پارت_19
لبخندی چاشنی صورت ماهش کرد و در جواب یه *چشم* گفت که من هم در جواب این کلمه اونم وقتی که با رائیکا هستم گفتم:
-چشمت بی بلا.
کامران از اونور اشاره کرد که موقعشه و آهنگو میخواد عوض کنه.. منم با سر اشاره کردم که باشه!
زیرلب گفتم:
-وقتشه.
به دور و برم نگاه کردم همه تو حس و حال رقصیدنم بودن و انگار تو یه عالمه دیگه ای سیر میکردن.
(محض اطلاع به شما مشنگ تر از خودم، تماشاگران جمع رو گفتم. پیغام خود را بعد از بوق بزارید...بوق; بابا قاط زدم اونم شدیدا شما لطفا به دل نگیرید توروخدا بشینین میدونم روانیم و با کارام شمارم روانی کردم..بهله همچین شخصیت شناسی هستم!)
یهو آهنگ عوض شد و محسن ابراهیم زاده شروع به خوندن کرد.
سهیلا عین اوسکولا فقط داشت به دیجی نگاه میکرد و ساکت وسط وایستاده بود؛ آرشین و میکی هم عین دیوونه ها سراشون رو تکون میدادن و لبخندهای حرصی میزدن؛ من و رائیکا هم فقط میخندیدیم..
(والا چیکارکنم؟ بشینم اون وسط گریه کنم دلتون خوش میشه؟)
"وای که بیمار بشم تو بشی طبیبم ها
منو تیمار کنی و بشی حبیبم ها
چشمات منو ویرونه ویرونم کرد
romangram.com | @romangram_com