#نقاش_مزاحم_(جلد_دوم)_پارت_15


یهو دخترای جمع شروع به حیغ زدن کردن و منو رائیکا با تعجب بهشون نگاه کردیم.

یکی از دخترا که دوست مهرا هم بود گفت:

_عالی رقصیدین هردوتون ماهر بودین توی این رقص دوباره دوباره یه بار فایده نداره!

همه از جمله داداشم و آرشین خانوم هم گفتن دوباره

همه بلند بلند میگفتن دوباره دوباره یه بار فایده نداره

منم رو به همشون گفتم:

_باوشه چون میترسم طرفدارامو از دست بدم میرقصم اما باید داداشم و زن داداشمم بیان وسط اگر نیان منم نمیرقصم.

یهو آرشین با خنده گفت:

_چقدرم این پسرمون ناز داره والا

همه به جز قوم و خویش های خودشون خندیدن و یه دست برامون زدن.

سهیلا و سامیار هم اومدن باهامون ب*ر*ق*ص*ن من و رائیکا، سهیلا و سامیار، میکی موس و آش رشته اوخ ببخشید آرشین خانوم زن داداش بنده!

(وجی جون:میگم من دیدم خواهر شوهرا کرم دارن اما ندیده بودم برادرشوهر کرم ریزی کنه!)

من و رائیکا، سهیلا و سامیار، میکی موس و آش رشته اوخ ببخشید آرشین خانوم زن داداش بنده!

romangram.com | @romangram_com