#نقاش_مزاحم_(جلد_دوم)_پارت_14


باصدای آخ رائیکا به خودم اومدم زیرلب زمزمه کرد:

-دردم گرفت

منم زیرلب گفتم:

-ببخشید

باصدای آخ رائیکا به خودم اومدم

زیرلب زمزمه کرد:دردم گرفت

منم زیرلب گفتم:ببخشید

دستامو شل کردم تا دردش نگیره و دوباره به رقصیدنمون ادامه دادیم، حس میکردم همه مهمونای حاضر در جمع فقط به ما زل زدن مثل دخترا یه لحظه از نگاهاشون معذب شدم خخ

همونجور که خودم و رائیکا تکون های آرومی میخوردیم دستام رو از دور کمرش برداشتم و یکی از دستام رو بردم روی شونه اش انگار اونم موضوع رو گرفت و همونجوری که من کردم انجام میداد.

دستمو بردم روی شونه اش و از روی شونه اش کشیدم تا نوک انگشتای دستش بعد در همون حال هردومون همون دستمونو گرفتیم من عقب میرفتم رائیکا هم همینطور تا وقتی که بین دستامون یه ذره فاصله داشت یهو دستمون رو محکم گرفتیم جوریکه یه ذره به طرف هم پرتابمون میکرد.

و دوباره همون حرکت رو انجام دادیم ایستادیم همونجوری و به هم نگاه کردیم.اون دست دیگمون که آزادانه هرکار دلش میخواست میکرد رو با این دست عوض کردیم.

هردومون دوباره کمی عقب رفتیم.

من وایستادم همونجور که دستم توی دستش بود دورم چرخ میزد یه لحظه ایستاد و من کشیدمش به سمت خودم و آهنگ آروم و بی کلاممون به پایان رسید همه با شور و اشتیاق نگاهمون میکردن انکار که تا حالا آدم ندیدن!

romangram.com | @romangram_com