#نقاش_مزاحم_(جلد_دوم)_پارت_12


سرمو به طرفین تکون دادم و گفتم:

_خاک تو اون سرت، منو از دست میدی ها ببین چه جذبه ای دارم همه عاشقم شدن.

رائیکا لبخندی زد و گفت:

_اوم دوست دارم بیام پس...ولش باش میام.

لبخندی تحویلش دادم و گفتم:

_اوه دستتون رو بدین به من بانوی من!

از شانس خوشگلم رقص تانگو اومد وسط!

کلاس رقص رفتم رقصای هیپ هاپ و سالسا و تانگو و همشونو بلدم.

(باز چیه؟ چپکی نگاه می‌کنین میترسم چشماتون چپ بشه بابا درسته پسرم، والا منم دل دارم کلاس رقص رفتم. به کسی نگید این نویسنده یکم خل مغزه!)

(نویسنده: مهراد جان اینکه تو رقص بلدی خیلیم خوبه خل مغز که هیچ خل وضعم خودتی)

اصن من چاکر نویسنده هم هستم اصن عاشقشم من بوج بوج

ای بابا اصن ولش.

"آخجون تانگو، خدایا کاشکی مهرادم بلد باشه خودم که حرفه ایم اما از مهراد خبر ندارم"

romangram.com | @romangram_com