#نقاش_مزاحم_(جلد_دوم)_پارت_11


-چرا؟

_چون چ چسبیده به را; می‌خوام با رائیکا برم البته اگه قبول کنه مغرور بدبخت!

چند لحظه مات نگاهم کرد بعد یهو جوگیر بشه چنان زد تو دهنم که گفتم شکست! اوم خوب یادم نبود ازین کلمه خوشش نمی‌آد!

دور دهنم یا همون چانه رو ماساژش دادم و با گفتن "ببخشید متین جون" از کنارش گذر کردم اومدم به سمت رائیکا.

انگار راشا دوباره فرار کرده بود و پیش مبینا خانوم رفته بودن هه خدا عاشقه منم عاشقم..حداقل راشا میفهمه عاشق کیه اما من نفهم عاشق کسی شدم که از احساس هیچی سرش نمی‌شه!

رائیکا تک و تنها رو صندلی نشسته بود و داشت اطراف رو دید می‌زد..نزدیکش شدم آروم آروم راه می‌رفتم تا مبادا بفهمه من دارم بهش نزدیک می‌‌شم! با یه حرکت خیلی سریع خودم انداختم پشتش و دستامو گذاشتم روی چشمای خوشگلش و صدامو عوض کردم و گفتم:

_درخواست رقص میدم، قبول نکنی چنان میزنمت که صدا خر بدی.

رائیکا با حرص دستامو از رو صورتش برداشت و گفت:

_چون گفتی خر باهات نمی‌رقصم!

حرصی نگاهش کردم و گفتم:

_پوف پاشو بریم حالا حوصلمم سر رفته.

رائیکا با تخسی گفت:

_نچ خواهش کن ازم.

romangram.com | @romangram_com