#نقاش_مزاحم_(جلد_اول)_پارت_97

و از ته دل آه می‌کشم،

با چشم‌های غمزده‌ام نگاه می‌کنم به لبخند دخترک

و حسادت ریشه می‌کند در قلبم...!"

میگما این مهراد هم با خودش عالمی داره! یه بار توی بیوگرافی تلگرامش نوشته بود؛ خوشحالترین آدم غمگین جهانم! اما چرا مهراد بگه خوشحاله ولی غمگینه و داره تظاهر به خوشحالی می‌کنه! با هزاران فکر و خیال خوابم برد.

***

☆مهراد☆

-مهراد، بزغاله نفهم گورخر نر الاغ خر پاشو دیگه.

با بی‌حوصلگی گفتم:

-جون ننه جون ولم کن بزار بخوابم.

-مهراد بلند میشی یا خودم بلندت کنم؟

-نه ممنون خودم بلند میشم.

-خوبه، برو حموم من میرم آرایشگاه، تو هم مهرا و مریم رو ببری آرایشگاه یک ساعت دیگه باید آرایشگاه باشن. دیگه نگم مهراد پاشو.

یهو از جام پا شدم که سرم محکم با تخت برخورد کرد! اَی خِدا زیر تخت خوابیده بودم؛ گاهی اوقات کارایی می‌کنم که به عقل جن نمی‌رسه! دیشب از بس با اون خط دیگم به رائیکا پیامای عاشقانه دادم، مردم. زل زدن به پروفایلش وقتی که نداریش، احمقانه‌ترین کار!

واقعا درست میگم، چشام می‌سوخت؛ از جام اومدم بیرون. خیلی بی‌حوصله به سمت سرویس بهداشتی رفتم. وقتی کارم تموم شد بیرون اومدم و یه آبی به دست و صورتم زدم. حوله‌ام رو برداشتم و گذاشتم دم در که اگه بیرون اومدم، حوله رو زود بردارم.

رفتم یه نیم ساعتی داخل وان دراز کشیدم، بعدش خودم رو کامل شستم و اومدم بیرون حوله رو دورم پیچ دادم. خواستم برم تو اتاقم، یهو مهرا رو که بدو بدو رفتم تو اتاقش، دیدم. من به هوای اینکه کسی نیست اینقدر ریلکس بیرون اومدم!


romangram.com | @romangram_com