#نقاش_مزاحم_(جلد_اول)_پارت_85
-سلام عشقم خوبی؟
بیحوصله جواب دادم:
-سلام ماریا چی میخوای؟
ماریا با ناز و عشوه خرکی و شتری زیاد گفت:
-عزیزدلم، دلم برات تنگ شده بود!
یهو انگار جو بگیرتش گفت:
-اون دختره کی بود باهات حرف میزد، ها؟
ای خدا آخر من از دست این دیوونه میشم، حالا کِی باشه خدا داند.
-نامزدمه چی میخوای؟ این برگه آزمایشم جوابش چیه؟
ماریا خیلی ناراحت شد و گفت:
-عزیزم موفق باشی تو زندگیت، معذرت انقدر به پر و پات پریدم. از اینکه خواستم عاشق خودم بکنمت، منو ببخش ولی تو هنوز عاشقم نشدی که هیچ، بلکه نامزدم داری. دیگه نمیام پیشت...
روشو اونور کرد، آخجون خداجونی مرسی که این خانم مارپل رو از جونم وا آوردی. گفتم:
-حالا نگفتی جواب آزمایشم چی بود؟
با خودم گفتم الان میگه منفی و سالم و سلامتم اما با حرف ماریا، دنیا روی سرم خراب شد!
-گلم جوابش مثبته... به پای هم پیر بشین، بای!
romangram.com | @romangram_com