#نقاش_مزاحم_(جلد_اول)_پارت_66

عین دیوونه‌ها محکم سرم رو به اینور و اونور تکون می‌دادم تا از فکر رائیکا و خنده‌های نازش بیرون بیام. خیلی دلم می‌خواست بیشتر بهش فکر کنم اما یه حسی بهم می‌گفت نباید وابسته‌اش بشم. امروز عصر قرارِ برای میکی‌موس جان خواستگاری بریم. اخلاق میکی‌موس تغییر کرده و عین آدم باهامون حرف می‌زنه و مغرور بازی در نمیاره! می‌دونم چون کارش فعلا لنگ ماست اینجوریه، وگرنه هیچوقت غرورشو کنار نمی‌ذاره. داداشم خیلی با ادب شده، با احترام حرف می‌زنه و زر زیادی هم نمی‌زنه؛ مثلا، بجای تکون دادن سرش، سلام می‌کنه. بنده هم الان باید برم گل و شیرینی بگیرم برای خان داداش، چون امروز می‌خواد خواستگاری بره. از بس که مهربونم و فرشته خوبی هستم، کلا همه جا داوطلب می‌باشم.

دیشب مامان کلی منو نصیحت کرده و می‌خوام این دفعه رو به حرفاش گوش کنم. آیا براتون بگم؟ باشه چون گناه دارین بهتون میگم؛ جونم بگه براتون رک و راست، تورو می‌خوام یه جورای خاص، اوخ ببخشید یه لحظه تو حس آهنگ رفتم. مامانم گفت:

-مهراد می‌خوایم بریم خاستگاری برای داداشت؛ اونجا که رفتیم زر اضافی نمی‌زنی، عرعر زیادی موقوف، فوضولی یا به قول خودت کنجکاوی موقوف، عین بچه آدم کنار خودم می‌شینی، اگر کسی ازت چیزی پرسید با متانت جواب میدی، اگر کسی چیزی هم نپرسید باید ساکت شی و لالمونی بگیری، حرف کسی رو قطع نمی‌کنی، خنده‌های الکی و زیاد جوری‌که دندونات مشخص باشه مساوی با دمپایی مشکی خوشگلمه. مثل آدمای باشخصیت و مغرور رفتار می‌کنی، وگرنه برعکسش عمل کنی رسیدیم خونه چنان می‌زنمت که صدای غیره بدی، هم تو و هم فرشتگان مرگ و عذاب. مفهومه پسرم و دخترام؟!

من و مریم و مهرا هم از سر ناچاری گفتیم:

-چشم!

بعد دوباره از مامان می‌پرسم:

-حالا چرا شام نداریم؟؟

برداشته میگه:

-اگه ناراحتی از خانواده لفت بده!

بعد از اونور بابا میگه:

-بیگ لایک عشقم.

این مریم بیشعورتر از خودمم گفت:

-با اجازه کپی.

من موندم کجاش کپی داشت؟! خدا پایان‌نامه هم نشدیم، یکی بیاد ازمون دفاع کنه.

***


romangram.com | @romangram_com