#نقاش_مزاحم_(جلد_اول)_پارت_58

زیر چتر او روانم روشن است

چشم دل وا می‌کنم

قصه یک قطره باران را تماشا می‌کنم

با تب تنهایی جانکاه خویش

زیر باران می‌سپارم راه خویش

سیل غم در سینه غوغا می‌کند

قطره دل میل دریا می‌کند

قطره تنها کجا، دریا کجا

دور ماندم از رفیقان تا کجا

همدلی کو؟ تا شوم همراه او

سر نهم هرجا که خاطرخواه او

شاید از این تیرگی‌ها بگذریم

ره به سوی روشنایی‌ها بریم

می‌روم شاید کسی پیدا شود

بی‌تو کی این قطره دل، دریا شود؟


romangram.com | @romangram_com