#نقاش_مزاحم_(جلد_اول)_پارت_27
بهش گفتم:
-آدرس خونتون رو نمیدی بیام دنبالت؟
انگار که بهش برخورده باشه گفت:
-لازم نکرده خودم بلدم رانندگی کنم میام، تو فقط آدرسو بفرست.
-منظور بدی نداشتم زود جبهه میگیری!
-جبهه نگرفتم حالام...
گوشی قطع شد! با تعجب به گوشی نگاه کردم که با پیامی شبیه به این روبرو شدم:
"مشترک گرامی، اعتبار حساب اصلی شما رو به پایان است. برای جلوگیری از قطع شدن ارتباط اینترنت خود لطفا حسابتان را با شماره گیری #7* شارژ کنید..."
[چون خواستم مزاحم بشم با شمارهی ایرانسلم به ریکا زنگیدم چون نخواستم شمارمو داشته باشه، چنین هیولایی هستم]
ای خدا به مشنگها گفتم زکی تو برو من جات هستم.
خداروشکر که تماسمون قطع شد وگرنه تا صبح وراجی میکردم، فقط یه پیامک براش فرستادم:
-شب شیک، فردا بیا به این آدرس...
منتظر بودم تا زودتر پیام سند بشه که پیام اومد شما شارژ ندارید! با حرص شماره ایرانسلمو شارژ کردم و دوباره پیام رو سند کردم که نوشت پیام تحویل داده شد. از اونجا اومدم بیرون و رفتم توی برنامهی دیگه. روی اسم ریکاظرفشویی کلیک کردم، رفتم بالا و پروفایلش رو نگاه کردم؛ یه دختر با پوستی برنزه و چشمایی سبز رنگ که شباهت زیادی به گربه میداد تا آدم نگاه کردم، دماغش انگار عملی بود، توی عکس چنان باجذبه و پرغرور به دوربین نگاه میکرد که یه لحظه حس کردم خودم خیس کردم! والا من که پسرم از این میترسم، دیگه وای به حال مامان و بابا که یه عمره دارن تحملش میکنن! از آنالیز کردن دختر مردم دست برداشتم و نت رو خاموشیدم و هنوز سرم به بالش نرسیده خوابم برد و بیهوش روی تخت افتادم.
***
☆رائیکا☆
romangram.com | @romangram_com