#نقاش_مزاحم_(جلد_اول)_پارت_22

مامانم یه چش غره حسابی برای بابا رفت و گفت:

-والا برای آدم اعصاب نمی‌ذارن!

نذاشتم مامان و بابا به بحثشون ادامه بدن، پس گفتم:

-خوب مامانو بابای گلم، مرسی که منو دوس دارین و ازم حمایت می‌کنین. شبتون شیک من رفتم کپه مرگمو بزارم.

هر چهارتاشون جوابمو دادن. خیلی زود ازشون دور شدم، چون مطمئنن اگه بیشتر می‌موندم یه گندی بالا میاوردم. گوشیم رو از توی جیبم بیرون آوردم. همون موقع از طرف سیاه‌نرمه پی‌ام اومد. [سهیلا رو میگه، مهراد واسه همه اسم می‌ذاره]

-سلام مهراد بهش زنگ زدی؟

جواب دادم:

-نه هنوز تازه اومدم اتاقم، الان می‌زنگم.

-مرسی فقط بهش نگی من شمارشو بهت دادما.

جواب دادم:

-چرا نگم؟ چی‌شده مگه؟

-اخلاق گندی داره! بزار بیشتر توضیح بدم، اسمش رائیکاست، فوق‌العاده مغرور و خشن، وضع مالیشون در برابر خانواده شما خیلی بهتر از شماست و پولدارترن، به کسی رو نمیده، بسیار خودخواهه اما گاهی اوقات رفتارش تغییر می‌کنه، جوری‌که فکر می‌کنی بهتر از اون هیچ‌جا ندیدی. خب اینم از توضیحات من، ازت می‌خوام یکم سر به سرش بزاری ببینیم چطوری برخورد می‌کنه؟! اگه باهات خوب بود که چه بهتر، اگه باهات بد بود بدون خیلی ازت متنفره. به اندازه یکسال باهاش باید باشی یا یک‌ونیم سال کدومش؟

با بهت و تعجب گفتم:

-چرا یکسال و یکسال‌ونیم؟

-چون بازیه.


romangram.com | @romangram_com