#نقاش_مزاحم_(جلد_اول)_پارت_13

-باشه می‌رقصم ولی نباید فیلم بگیرین، فقط متین بگیره و تو اینترنتم نذاره.

شیطون مانند خندیدم و گفتم:

-باش ولی لباسای مادرجونو که اینجا جاگذاشته رو بپوشی.

مبینا با جیغ و داد گفت:

-مهراد خیلی بیشعوری اونا برام گشادن!

بی‌توجه به حرفاش گفتم:

-به من ربطی نداره خواهر من، جرات نداری چرا پُز جراتو میدی!

مبینا حرصی‌تر از قبل گفت:

-بده اون متن بی‌صاحاب مرده رو.

یه چشمک به متین زدم که رفت هم متن رو آورد و هم لباسا رو. بعد از اینکه مبینا لباسا رو پوشید، اومد جلومون وایساد. هممون با اشتیاقی بسیار فراوان نشسته بودیم و داشتیم صدای جیغ جیغوی مبینا رو با اون قر و فراش گوش می‌دادیم:

-ای یار به جهنم که منو دوست نداری

من از عشقت هرگز نمی‌کنم گریه و زاری

اگه یه روز بری و یار بگیری

الهی تب کنی فرداش بمیری

اینجا با همون لباسای گشاد، یه قر خوشگل داد. همه داشتن زمینو گاز می‌زدن، منم با خنده گفتم:


romangram.com | @romangram_com