#نفسی_برای_نفس_کشیدن_پارت_85
تاحالا نشنیده بودم کسی از این اصطلاح استفاده کنه، مغز مریض!
افرادی این حرف رو میزنن که مشغله های زیادی توی زندگیشون دارن. ولی مشغله ی پدر من چی بود؟
جز اینکه در شبانه روز 12 ساعتش رو با بیمار های بیمارستان سر و کله میزد چه مشغله ی دیگه ای میتونست داشته باشه!
کانولا رو از توی بینیم دراوردم و آهنگ The Hots Of Seraphim رو با گوشیم پلی کردم. روی تخت خوابیدم و به سقف خیره شدم.
گاهی برای آرامش خودم این کار رو انجام می دادم تا فقط برای چند دقیقه مثل یک آدم عادی نفس بکشم.
با صداي زنگ تلفنم به خودم اومدم و نشستم روي تخت.کانولا رو وارد بينيم کردم و گوشيم رو از کنارم برداشتم.
يک تماس از دست رفته و چند پيام و اس ام اس از يک شماره ي ناشناس.
شمارش شبيه شماره ي اون مزاحم هميشگي نبود. مشغول خوندن شماره بودم که تلفنم دوباره زنگ خود.
همون شماره بود. تماس رو وصل کردم و منتظر موندم تا فرد پش تلفن حرف بزنه.
سورنا-الو نفس خانوم، شرمنده اين موقع ي شب مزاحم شدم.
-سلام...
کمي به صداش توجه کردم. صداي سورنا بود. نگاهي به ساعت انداختم، 11:30 اونقدر ها هم دير نبود.
-خيلي هم دير نيست.
سورنا-خوبين؟
***
romangram.com | @romangram_com