#نفسی_برای_نفس_کشیدن_پارت_6
دايي:
-خوبه حداقل دوران مدرسه هم نگران اين نيستي که به مدرست نرسي، اونا بيدارت ميکنن.
-خب حالا بيخيال، امروز به اندازه ي کافي از مدرسه شنيدم.
دايي:
-خواهر گرام چطوره؟
-خواب.
دايي:
-جدا؟
-آره؛ ديشب من بيدارش کردم الان هم بعد از اينکه بابا رفت گرفت خوابيد.
دايي:
-اوهوم. خب؟
-دايي کجايي؟
دايي:
-کجا ميخواستي باشم، دانشگام ديگه.
romangram.com | @romangram_com