#نفسی_برای_نفس_کشیدن_پارت_50
بابا-بهت گفته بودم نیای.
-چرا بهم خبر ندادی؟
بابا-نفس نگرانی و استرس برات سمه,همین الان هم میتونم حس کنم چقدر نفس کم آوردی
-بابا ، نگرانی و استرس برای کسی بده که مشکل قلبی داره.
بابا-مشکل تو از مشکل قلبی هم حاد تره.
-چی؟
مشکل تنفسیه ساده چطور میتونست از بیماری قلبی هم حاد تر باشه!
یکی از پرستار های بخش که تا به حال توی این بیمارستان ندیده بودمش روبه پدرم که نگاهش خیره ی من بود گفت:
نیازی-آقای پویا خانومتون بهوش اومدن.
بابا-ممنون بابت کمکتون.
مکث کرد و با دستش به من اشاره کرد:
بابا-خانم نیازی ایشون دخترم هستن، نفس
نیازی-خوشبختم نفس بانو، تعریفت رو از پدرت و همکارا زیاد شنیدم.
تنها به زدن یک لبخند اکتفا کردم. با به یاد آوردن این که فامیلش نیازیه یاد خواهرم افتادم. از وقتی که یادم میاد حتی باهاش هم کلام هم نشده بودم.
romangram.com | @romangram_com