#نفسی_برای_نفس_کشیدن_پارت_46
سورنا-دليل اينکه مشکل تنفسي دارين چيه؟
با کمي ترديد جواب دادم:
-ترجيح ميدم فعلا راجع بهش صحبت نکنم.
سورنا-هرجور مايليد.
با لبخند به هانيه خيره شدم. مشغول کشيدن يه خونه توي دفتر نقاشي کوچيکش بود. اطرافش چندين گل کشيده بود و آسمونش رو آبي کرده بود.چه دنياي شيريني داشت.دنياي کودکي و رويا هايي که شايد روزي به حقيقت بپيونده. کاش منم هنوز يه دختر 5 ساله بودم و بدون هيچ کانولاي پزشکي نفس ميکشيدم.
سورنا دستاش رو گذاشت روي ميز و توي هم قفلشون کرد و به من خيره شد.
سورنا-دوست دارم بيشتر راجبتون بدونم.
-چرا؟
سورنا-باور کنيد قصد بدي ندارم فقط ميخوام بيشتر باهاتون آشنا بشم.
-خب...
سورنا-تک فرزنديد؟
-نه..خواهرم وقتی من هنوز بچه بودم با مادربزرگم رفت سوئيس.
سورنا-پس در حال حاضر خودتون و پدر و مادرتون هستيد!
-بله.
romangram.com | @romangram_com