#نفسی_برای_نفس_کشیدن_پارت_45
سورنا-جالب؟
-آره...کم پیش میاد کسی دوست داشته باشه منو ببینه.
سورنا-شکسته نفسی میکنید خانوم پویا!
-نه جدی میگم.
سکوت بدی بینمون حکمران بود. لیوان قهوه ام رو توی دستم گرفتم. این حس رو منم داشتم. دلم میخواست دوباره این پسر رو ببینم.
سورنا-این کتاب رو دو بار خوندم...اشعار جالبی داره.
-معنی شعر ها رو میفهمید؟
سورنا-آره توی دبیرستان رشتم ادبیات بود و علاقه ی زیادی به شعر دارم.
-من بعضی از معانی رو نمیفهمم و مجبورم از فضای مجازی استفاده کنم.
سورنا-اینکه معانی رو از توی انترنت درمیارید و میخونید کافی نیست... اگر میخواید اشعار رو درک کنید باید معنی ها رو هم درک کنید.
-متوجه ی حرفتون میشم. وقتی معانی رو میخونم بازم درکشون نمیکنم.
سورنا-به ادبیات علاقه دارید؟
-نه ولی خوندن اشعار رو دوست دارم.
سورنا-میشه یه سوال بپرسم؟
-بفرمایین!
romangram.com | @romangram_com