#نفسی_برای_نفس_کشیدن_پارت_37
بابا-يعني چي نمياد؟
-ظهر که رفته بود خونه ي خاله امشب هم مي خواد همونجا بمونه.
بابا-وا!
-وا نداره پدره من.
بابا-نفسه بابا تصميمت رو گرفتي؟
-آره.
بابا با اشتياق بهم زل زد.
بابا-خب؟
-هيچ کلاسي نميرم.
بابا-هان؟
-به جاش از کتابخونه کتاب ميگيرم و ميخونم . اينم يه جور حرفهست.
بابا-کتاب خوندن خوبه ولي چجور حرفه اي؟
-حرفهست ديگه. حرفه ي کتاب خواني و درک مطالب.
با لبخند بهش زل زدم که براي ثانيه اي خنديد.
-بابا نخند.
romangram.com | @romangram_com