#_نبض_احساس_پارت_65

هستي:سلام برآقايون پرکار.

ازجام بلندشدم ورفتم طرف نازنين چقددلم براش تنگ شده بوديک هفته بودکه درست درمون نديده بودمش.

بغلش کردم وگفتم:اخ که چقددلم برات تنگ شده بود

اون گله کردوگفت:اره ديدم توي اين يه هفته چقدتحويلم گرفتي.

_اي اي اي گله نداريم ها...

سعيد:کفتران عاشق اگه تموم شدبياين.

باخنده برگشتيم سمتشون.

پندار:اميرببين چيکارکردن.

نازنين:شماکه ازاينجابيرون نمياين ماهم گفتيم پس مابريم.

سعيد:آخ اگه بدونين چقد گشنمه.همش تقصيراين اميره ديگه مارواينجازندوني کرده ونميزاره بريم بيرون.

_ااااااامن توروزنداني کردم؟راه بازبودوجاده دراز کي جلوتوگرفته بود؟

پندار:خواهشابازشروع نکنين توي اين يه هفته موضوعي نبودکه شماسرش دعوانکنين.

romangram.com | @romangram_com