#_نبض_احساس_پارت_60


پسر:اخه دوروزه که هيچي نخوردم.

هردوازديدن حال اين پسرخيلي ناراحت شديم تاحدي که نازنين داشت اشک ميريخت.

پسر:خاله چراگريه ميکني؟من نميدونستم مال شماس بخداهيچي ازش برنداشتم اخه ديدم دوستام هميشه ازاين جاهاغذاميگيرن منم خواستم امتحان کنم.

نازنين:نه خاله جون اين چه حرفيه...

_دوستات کجان عمو؟

پسر:همين دوروبرا...

_خيلي گرسنته؟

سرشوبه نشونه ي اره به بالا وپايين تکون داد.

_راسي نگفتي اسمت چيه؟

پسر:مهدي؟

_بريم؟


romangram.com | @romangram_com