#_نبض_احساس_پارت_57
الانم بايدهمه باهمکاري هم يه پروژه عالي تحويل بديم تاحدي که کسي نتونه روش نه بگه.
پندار:حق بااميره...امامابراي ساختن هتل اونجابرنامه ريزي کرديم اينجوري که علي ميگفت دوست داره يه چيزي باشه که ارزش معنوي داشته باشه.
سعيد:يني چيزي که بشه ازش براي کمک کردن استفاده کرد.
پندار:دقيقا...
سعيد:اميرتوچراساکتي؟
_دارم روش فک ميکنم.وقت زيادي هم نداريم.
پندار:فقط دوهفته.
سعيد:خيلي خوب ميشداگه ميتونستيم بفهميم تااون يکي شرکت چه طرحي داره.
فکرهمه ي مامشغول اين پروژه شده بودوهرکي يه نظري ميداداماهيچ کدومش نظرم روجلب نميکرد.
امروزپنج شنبه بودوماتافرداوقت داشتيم تايه طرحي پيداکنيم وازشنبه شروع به کشيدن کنيم.
همه دورهم خونه من جمع شده بوديم.
نازنين:هنوزم نتونستين چيزي پيداکنين؟
romangram.com | @romangram_com