#_نبض_احساس_پارت_27

بروخوشبخت شي عزيزم توازم خيري نديدي

آرزوم بودکه ببينم تو،تورختاي سفيدي

بله روبگوگل من بگوشرشوبکن

منوزندگيه بي توباورم نميشه اصلا

داره سردم ميشه کم کم خيسه ازاشکام لباسم

همه گرياهاموکردم اشکيم نمونده واسم

ميزنم بيرون ازاينجابله روميگي نباشم

ميرم اون بيرون يه گوشه دست به دامن خداشم

*****

"نازنين"

باشهاب داشتيم ميرقصيديم ولي همه حواسم پيش اميربوديه لحظه شهاب حواسم روپرت کردومجبورشدم نگاش کنم وقتي دوباره به همونجايي که اميروايستاده بودنگاه کردم ديدم نيست ورفته.ازشهاب خواستم که بشينيم توان ايستادن نداشتم نيماروصداکردم وازش خواستم بره دنبالش اونم سريع رفت.

*****

romangram.com | @romangram_com