#_نبض_احساس_پارت_16


ازخوشحالي اشک توچشام جمع شده بود.سرموبه نشونه ي اره به بالاوپايين تکون دادم وگفتم:آره...اره قبول ميکنم.

آروم وبالبخندازروي زمين بلندشدوحلقه ظريفي روبه دستم انداخت.صداي دست وهورافضاروپرکرده بودآروم ازپيشونيم بوسيدوگفت:بالاخره مال خودم شدي خانومم.

لبخندي زدم.همه اومدن ويکي يکي تبريک گفتن.

_خانمي افتخارميدي؟

دستموگذاشتم توي دستش وبالبخندگفتم:باکمال ميل.

رفتيم وسط سالن وباآهنگ آرومي شروع به رقصيدن کرديم بعدازتموم شدن رقص همه برامون دست زدن.

مهموني تانيمه هاي شب ادامه داشت وقتي تموم شدخودش منورسوندخونه.دم درخونه...

_شهاب؟

شهاب:جون دلم؟

_بابت همه چي ممنون...

دستموگرفت تودستش وآروم بوسيدوگفت:قابل خانوم خوشگلم رونداشت.


romangram.com | @romangram_com