#_نبض_احساس_پارت_14
نيما:مگه نگفتم تواتاقت بمون؟
_نيمااميرکو؟
نيما:بريم توي اتاقت.
اين دفه بلندترگفتم:نيمااميرکو؟
نيماسکوت کرده بودازبين جمعيت هستي وغزل روديدم که داشتن گريه ميکردن باسرعت رفتم سمتشون.
_هستي اميرکو؟چراگريه ميکنين؟اميرحالش خوبه مگه نه؟
اين بارهستي باشدت بيشتري گريه کردوميون هق هقش گفت:نازنين داداشم...داداشم حالش خوب نيس...براش دعاکن نازنين...دعاکن ...
سرم گيج ميرفت قبل ازاينکه بيفتم نيمامنونگه داشت.
نيما:نازنين بريم توي اتاقت
_نه من بايداميروببينم.
نيما:نميشه...نميزارن...
romangram.com | @romangram_com