#_نبض_احساس_پارت_131

پندار:اون که منونميخواد.

_ازکجامعلوم؟

پندار:ازحرفاي ديشبش.اين دفه نشدولي مطمئن باش دفه ديگه ميشه.بيخودي نجاتم دادين.

_پندار؟

پندار:اميرحوصله ندارم ميخوام بخوابم.

دروغ ميگفت که ميخوادبخوابه خودش تازه بيدارشده بود ولي بازم ازاتاق اومدم بيرون.اگه پنداردوباره اين کاروميکردچي؟اين ديوونه ترازاين حرفاس.بايدبه بهارهمه چي روبگم.

_الوهستي؟

هستي:سلام بله؟

_هستي بهاروبياراينجا.بهش چيزي نگوفقط بگوميخوايم بريم عيادت يکي.

هستي:مطمئني که بايدبفهمه.

_اره وگرنه پنداربازبلايي سرخودش مياره.

هستي:باشه مانيم ساعت ديگه اونجاييم.

romangram.com | @romangram_com