#_نبض_احساس_پارت_109

نازنين:خوبم توچطوري؟

_توروديدم عالي شدم.

نازنين کمربندشوبست منم ماشينوروشن کردم ورفتم سمت يه رستوران تاناهاربخوريم.

نازنين:راسي اميرازپندارخبرگرفتي؟

_آره رفتم خونش داشتم ازهمونجاميومدم.

نازنين:خب چي شد؟

_باخانوادش حرف زده ولي اونامخالفن.

نازنين:واسه چي؟

_پندارهمه چي رودرموردبهاربه خانوادش گفته اونام باگذشته اي که بهارداره مخالف اين ازدواجن

نازنين:گذشتش مگه چشه؟چون پولدارنيستن يني دختره خوب نيس؟بعضياواقعاطرزفکرمزخرفي دارن.

_خب هرکي يه جوره عشق من.

نازنين:حالاميخوادچيکارکنه؟

romangram.com | @romangram_com