#_نبض_احساس_پارت_104
رفتم سمت پنجره وهمه پرده هاروکشيدم کناروبه غرغراي پندارم گوش ندادم.
_اينجازلزله اومده؟قبلناتميزتربودي؟
پندار:اميراومدي اينجامثه پيرزناغرغرکني؟
_اره...چون لازمه.پاشوبرويه دوش بگيربينم بوي گندت کل خونه روبرداشته.
پندارزيربغلش وپيرهنش روبوکرد.
پندار:وا من که بونميدم.
_چراميدي پاشو بدوبعدکارت دارم.
پندار:چيکارم داري؟
_برودوش بگيروبياتابگم.
پندارازجاش بلندشدوگفت:اههه امير...
_کوفت...
romangram.com | @romangram_com