#نه_من_عاشق_نیستم_پارت_72
صالح حرف را عوض کرد و گفت:
- اون موبایل لعنتیت چرا خاموشه؟ من هزار و یک کار داشتم و علاف جنابعالی خونه موندم.
مهرانا عمدا سر بالا جواب داد:
- من دیرم می شه باید زودتر برم خونه!
- گوش کن جوجو فردا شب اگر اومدي که اومدي، اگر نه دیگه نیا. اما اگر نیومدي بد می بینی!
مهرانا خودش را لوس کرد و گفت:
- اصلا نمیام!
صالح نیم چرخی زد و با اخم و تخم نگاهش کرد و گفت:
- تو خیلی بی جا می کنی نیاي! فردا میاي جواب سوالاي منو می دي؛ اگه نیاي بد می بینی، شیر فهم شد!
- اه لوس!
صالح موتورش را روشن کرد و گفت:
- سفت منو بگیر، نیفتی بچه!
مهرانا خودش را حسابی به صالح چسباند و زیر گوشش گفت:
romangram.com | @romangram_com