#نه_من_عاشق_نیستم_پارت_55


- آره عزیزم!

صالح پوزخند صداداري زد و پشت میز نشست. مهرانا ظرف کتلت را که با حلقه هاي گوجه فرنگی تزیین کرده بود همراه بشقاب و نوشابه

وسط میز گذاشت. کتلت هاي مهرانا گرد بود و سوراخی وسطش قرار داشت، درست شبیه پیراشکی!

صالح چنگالش را توي کتلت زد و گفت:

- شکل و شمایلش که خوبه!

و بعد از خوردنش با تحسین او را برانداز کرد و گفت:

- آقا اقرار می کنم سرآشپز جوجوها الان رو به روم نشسته. دختر چه کردي! خیلی توپه.

- صالح؟

- جانم!

مهرانا خندید و به صالح که با اشتهاي فراوان کتلت ها را می بلعید نگاه کرد و گفت:

- صالح می خواستم اعتراف کنم؛ هیکلت تحریکم می کنه!

صالح نگاهش کرد و در حالی که نوشابه اش را سر می کشید گفت:

- اگه می خواي لب تر کن در خدمتیم!

romangram.com | @romangram_com