#نه_من_عاشق_نیستم_پارت_53

مهرانا دست به سینه مقابلش ایستاد و زمزمه کرد:

- این سوال یعنی اینکه ازم خوشت اومده؟

- چه ربطی داره؟

- قرار شد هر وقت از من خوشت اومد اسمم رو بپرسی!

صالح برخاست و مقابلش سایه انداخت. مهرانا توي دلش گفت:

«! واي مامان چه هیکلی داره »

اما آهسته گفت:

- می شه یه لباس تنت کنی؟

صالح زبانش را روي دندان هایش کشید و گفت:

- تحریکت می کنم؟

- صالح!

- جونم؟

- آخه سرما می خوري!


romangram.com | @romangram_com