#نه_من_عاشق_نیستم_پارت_29


- مثلا اسم این قراره؟

صالح نگاه خاصی به سر تا پایش اندااخت و گفت:

- من کاري با بچه ها ندارم!

مهرانا جراتی گرفت و گفت:

- صالح تو چرا با زناي بزرگ تر از خودت دوست می شی؟

صالح از اینکه او این طور راحت اسمش را صدا زد، به خنده افتاد و گفت:

- تو این همه اطلاعات رو از کجا در آوردي؟ راستش رو بگو کی تو رو فرستاده؟!

مهرانا با لبخندي که به زور مهار کرده بود، اما باز هم پیدا بود، گفت:

- آقا پسر من دو ساله که عاشقتم! دو سال براي پیدا کردن سن و اسم و علایقت کم زمانی نیست!

صالح خندید:

- پس جاي شکرش باقیه توي هجده سالگی پا پیش گذاشتی!

- جراتش رو نداشتم، وگرنه زودتر از اینا بهت می گفتم که!

- که دوستم داري؟

romangram.com | @romangram_com