#نه_من_عاشق_نیستم_پارت_27

دکمه هاي یقه اش تا روي شکم باز بود و خطوط سینه اش را به زیبایی به رخ می کشید.

احتمالا اتاق خواب کنار آشپزخانه از آن صالح بود که درش هم بسته بود. صالح بی آنکه نگاهش کند گفت:

- می تونی یه آهنگی چیزي بذاري!

مهرانا کیفش را روي مبل گذاشت و حین روشن کردن ضبط ناخواسته به صالح گفت:

- حالا این همسایه پایینی بهت گیر نده؛ به خاطر سر و صدا!

نگاه کنجکاو صالح مهرانا را متوجه ي سوتی اش کرد و بلافاصله گفت:

- آخه همسایه پایینی ما خیلی گیره، از اون لحاظ ... منظورمه!

صالح:

- نه اتفاقا ازش اجازه گرفتم، چون این یارو طبقه پایینی ما دست بر قضا مثل همسایه ي شما گیره! مدیر ساختمونم هست!

- اوهوم.

ضبط به کار افتاد. آلبوم سیاوش قمیشی ترانه ي عسل بانو!

صالح پرسید:

- سیاوش گوش می دي؟


romangram.com | @romangram_com