#نه_من_عاشق_نیستم_پارت_132


- که صمیمی تر رفتار کنی ...

صالح کاملا رو به رویش و نزدیکش ایستاده بود. با صدایی که قلب مهرانا را می لرزاند زمزمه کرد:

- اونو نمی گم!

و همزمان با شصتش روي لب هاي مهرانا را به نرمی لمس کرد تا رژش را پاك کند.

- باز که آرایش کردي جوجو!

مهرانا بهت زده از کار صالح فقط توانست بگوید:

- بریم؛ منتظرن!

- صبر کن ببینم!

و دست مهرانا را توي دست داغش گرفت و زیرگوشش گفت:

- جیگر شدي جوجو!

مهرانا فکر کرد:

«! همه ي اینا بازیشه تا جلوي بهنام فیلم بیاد، باور نکن دیوونه »

براي همین با لحن خودمانی گفت:

romangram.com | @romangram_com