#نه_من_عاشق_نیستم_پارت_13


- پول داري؟

- آره، فکر کنم کافی باشه!

***

عصر بلافاصله بعد از رفتن مادرش برخاست و موس را روي موهایش خالی کرد و به موهاي کوتاه و لختش کمی حالت داد؛ آرایش ملیحش

چشمگیر بود و زیباترش کرد.

با حرص گفت:

«! کی می شه این مدرسه ها تعطیل بشه ابروهام رو درست و حسابی بردارم »
با این حال زیبا شده بود. پالتوي مشکی اش را با روسري مخمل سبز رنگی سر کرد، بوت و کیفی به همان رنگ برداشت و از خانه بیرون

زد.

خیلی خوب مغازه ي صالح را بلد بود، اما توي چهارراه کمی چرخ زد و کمی خرید کرد و وقتی مقابل بوتیک او رسید کمی توقف کرد و از

آنجا که می دانست صالح درست رو به روي در ورودي می نشیند، یک راست به سمت مخالفش رفت و رو به فروشنده گفت:

- ببخشید می شه اون شال بنفشه رو برام بیارین؟

- کدوم خانم؟


romangram.com | @romangram_com