#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_8


و سویچ ماشینشو به سمتم پرت کرد که چون هواسم نبود خورد تو سرم آخ آرومی گفتم که چپ چپ نگاهم کرد و گفت :نمیتونی اون چشم کور شدتو باز کنی نه ؟؟؟؟؟فقط مفت بخور و مفت بچرخ دِ یالا دِ الان مهمونا میرسن تو هنوز هیچ غلطی نکردی

چشم آرومی زیرلب گفتم و به سمت پارکینگ رفتم میوه ها رو شستم و خشک کردم و تو ظرف چیدم و گذاشتم تو یخچال تا خنک بمونن

و سریع شروع کردم به دستمال کشیدن وسایل تو چشم مثل میز و تلوزیون و.....

یه جارو برقی هم کشیدم و با خستگی رفتم یه دوش گرفتم همینکه سرم رسید به تخت

تا یه ذره استراحت کنم آیفون به صدا در اومد و پشت بندش صدای آرمین :هووووی شراره مفت خور بدو بیا پایین مهمونا اومدن

ههههه حتی دیگه یه لحظه استراحت هم به من نیومده حالا باید سه ساعت از مهمونای عزیز خانواده ی گرام پذیرایی کنم

رفتم پایین همینکه از پله ها اومدم پایین رویا پرید بغلم 8 سال تفاوت سنی بین منو خواهرزاده ی عزیزم همیشه باعث میشد که منو بیش از اندازه دوست داشته باشه که این به این معنیه که تنها کسی که تو این دنیا منو دوست داره یه دختر بچه ی 11 سالس

که البته نه تنها من براش نقش یک دوست و خاله رو بازی میکنم که حتی نقش مادرش رو هم بازی میکردم و میکنم اونم از سن 8 سالگی

خوب به هرحال آرزو جان توی سن 16 سالگی زایمان کردن و هنوز که هنوزه از جوانیشون به نحو احسنت استفاده نکردن خوب به هرحال خانوم به این زیبایی و جوانی باید از زندگی لذت ببره وقتی شوهری مثل آرش داره که هنوزم که هنوزه به آرزو مثل روزای اول نگاه میکنه

و اونوقت من هنوز که هنوزه نه بچگی کردم و نه از چیزی لذت بردم

رویا رو بوسی میکنم و به زور از آغوشم جدا میکنم

به آرزو سلامی میدم که باغرور و بالاجبار جوابمو میده


romangram.com | @romangram_com