#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_7

درون پیله های صبر پیچیده

پراز خالی ...هراسیده *

و من تنها کاری که میکنم صبره صبر میکنم تا شاید روزی جواب تمام سوالامو بگیرم جواب اینهمه بی حرمتی جواب اینهمه توهین که چرا مگه من چیکارتون کردم ؟؟؟؟؟؟؟؟اینکه زنت سر زایمان من از دنیا رفت خوب خدا بیامرزتش مگه من خواستم ؟؟؟؟؟؟؟یکی نیست بهشون بگه مگه من خواستم به دنیا بیام ؟؟؟؟مگه من خواستم زنت بمیره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟مگه اون زن مادر من نبود ؟؟؟؟؟؟

مگه من یتیم نشدم ؟؟؟؟؟؟؟تو اگه چند سال با زنت زندگی کردی من حتی مادرمو واسه یک روز هم نداشتم به قران که نداشتم پس پدر من چرا تاوان مردن زنتو از من میگیری ؟چرا بچه هات تاوان بی مادر شدنشونو از من میگیرن ؟؟؟؟؟

چرا همینکه دست چپمو از راستم تشخیص دادم بدبختی هام شروع شد سختگیری های شما آزار و اذیتهای شما چرا همیشه آرزو بود دردونه اتون ؟؟

چرا همیشه آرزو دختر خوبست ؟چرا من بدم؟چه فرقی هست بین بچه و بچه ات ؟که گذشته ی یکی خوشی و شادیه و گذشته ی یکی دیگه بدبختی و ناراحتی ؟؟

*از کودکیت ،اکثر اوقات درد بود

تنها رفیق آن دل تنهات درد بود*





سریع ماکارونی درست کردم و سالاد الویه و سالاد شیرازه هم آماده کردم سه نوع ژله با طمع های مختلف توی یخچال گذاشتم و سریع شروع کردم جمع و جور کردن آشپزخونه که بابا سر رسید .

-سلام بابا خسته نباشید

بدون اینکه بهم نگاه کنه گفت :برو میوه ها رو از ماشین در بیار

romangram.com | @romangram_com