#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_6
پوزخند تلخی زدم و گفتم :نه ممنون کاری نمونده
با ناراحتی لبخندی زد و دستشو گذاشت رو شونه ام فشار آرومی بهش داد و گفت :همه ی اینا تموم میشه شراره مطمئن باش تو هم قرار نیست برای همیشه تو این خونه باشی اونموقع که از دستت دادن میفهمن سعی داشتن چه الماسی رو بشکونن
تلخی پوزخندم وجود خودم رو هم سوزوند :سعی داشتن بشکنن ؟؟؟سارا تو فقط دو ساله که با آرمان آشنا شدی دوساله که تو زندگی مایی و اوضاع منو میبینی من 19 ساله هر روز دارم میشکنم 19 سال تازه میگی سعی داشتن منو بشکنن ؟؟؟؟؟دِ لا مذهب من هربار با جارو خاک اندازه تیکه تیکه ی خودمو جمع میکنم
-نمیدونم دلیل این کاراشون چیه
با بغضی که سعی داشت گلومو پاره کنه گفتم :برو سارا برو الان یکیشون میان شر میشه شرشون هم دامن تو رو نمیگیره دامن من بدبختو میگیره بس کن برو بیرون
ههههه خدایا میبینی ؟؟؟؟؟؟؟داری میبینی دیگه همه ی مردم خانواده هاشون باهم خوبن و زن داداشاشون باهاشون لج من برعکسم خانوادم باهام لجن و زن داداشم باهام خوب و من هنوز که هنوزه نه همدمی دارم و نه پناهی و نه آرامشی کسی رو ندارم که باهاش دردو دل کنم کسی رو ندارم که بدون خجالت سر بذارم رو پاهاشو زار زار گریه کنم چرا تقدیر منو با با قلم تنهایی نوشتن ؟
*درون بستر سردی
نه آرامی....نه آغوشی
نه دستاری...نه تن پوشی
میان خواب و بیداری
romangram.com | @romangram_com