#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_58
آهی کشیدم و گفتم :حتی موبایلش رو هم جواب نمیده نگرانشم
دستی به شونه ام کشید و گفت :نگران نباش آرزو از پس خودش بر میاد
شراره شروع کرده بود یه چیدن غذا ها روی میز که مامان و خاله برای کمک بلند شدن امید خان همینکه این حرکت رو دید سریع از جاش جست و سد راه مامان اینا شد و گفت :کجا تشریف میبرید خانوما ؟
خاله جواب داد :آقا امید بذارید بریم به شراره یه ذره کمک بکنیم گناه داره
امید خان :چه گناهی شیرین خانم بفرمایید بشینید تو رو خدا مگه میشه تو خونه ی من مهمون دست به سیاه و سفید بزنه
مامان سریع جواب داد :آقا امید خدا شاهده نذارید کمک شراره بکنم دیگه ما کلاه مون هم اینورا بیفته نمیایم برش داریم گفته باشم
شراره که اوضاع رو اینطوری دید سریع تر میز رو چید و سریع گفت :غذا آماده است بفرمایید سر میز
مامان به امید خان چشم غره ای رفت و گفت :دفعه ی آخرمه که میام خونتون آقا امید
آرمان :چرا نسرین خانوم ؟
مامان :آخه نگاه کنین یعنی چی هممون نشستیم یه جایی شراره فقط داره کار میکنه
شراره با مهربونی گفت :من مشکلی ندارم حالا هم بفرمایید شام سرد شد
امید خان هم سری تکون داد و گفت :بفرمایید لطفا
romangram.com | @romangram_com