#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_56


اونهم جیغ زد :به درک منو بگو که دلسوزی تو رو میکنم

با دو تا دست کوبید تو سرشو گفت :یعنی خاک تو سرت آرمینا خااااااک تو سرت که حرص این احمقو میزنی که به خاطر زنش که معلوم نیست یه ماه کدوم قبرستونیه درشت بارت میکنه آرش خدا رو شاهد میگیرم دیگه من اصلن نه به تو کاری دارم نه به اون زن عتیقه ات قسم خوردم آرش سر حرفمم میمونم دیگه نه من برادری دارم و نه تو خواهری

بابا-آرمینا

آرمینا-بسه بابا چقدر به خاطرش حرص بخورم چقدر ناراحتش باشییم وقتی خودش نمیخواد ؟؟؟تا به خانوم از گل نازک تر میگی به تیتیش قبای آقا بر میخوره به درک به جهنم بشینه با زنش خوش باشه به من و شما چه بد میگم آقا آرش اینطوری شما خوشحال تر میشی مثل اینکه؟؟؟

-آرمینا

بی توجه به اینکه اسمشو صدا زدم رفت بیرونو درو کوبید بهم

مامان-آرزو هنوز برنگشته ؟؟

با اعصابی داغون داد زدم :نوبت شماهه که شروع کنید

بابا داد کشید :با مادرت درست حرف بزن

رو به مامان ادامه داد :بریم پایین خانوم آقای آرش خان جناب عالی هم اگه میلت کشید میتونی تشریف بیاری هرچی نباشه خونه پدر زن شماست

و با خاله اینا رفتن بیرون اعصابم خورد شده بود تمام خانواده ام داشتن کم کم منو به خاطر انتخاب آرزو کنار میذاشتن ولی من هنوز نمیتونم درک کنم که مگه آرزو چیکارشون کرده که اینا دارن اینطوری میکنن

سریع آماده شدم و رفتم پایین مامان اینا زودتر رفته بودن وقتی بهشون زنگ زدم فقط مامان با دلخوری گفت :رفتن گل و شیرینی بگیرن تا من برسم اونجا اونا هم میرسن و قطع کرد بدون هیچ عجله ای به خاطر ذهن درگیرم یواش یواش رانندگی میکردم که رسیدم بابا و خاله اینا زودتر رسیده بودن همینکه از ماشین پیاده شدم همشون پیاده شدن و همراه من رفتیم سمت در خونه ی بزرگ امید خان زنگ درو که میزنن در سریع باز میشه و اونا هم میرن تو قبل از ورود رویا میپره جلو و میگه :بـــــــــابا چرا اینقدر زود اومدی من میخوام بمونم


romangram.com | @romangram_com