#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_53
امشب مامان اینا قرار بود بیان خونمون و وقتی هم که تماس گرفتن گفتن که به هیچ وجه شراره رو صداش نزنم بیاد برای کمک و خودشون کارا رو انجام میدن . چون حالم خوب نبود و سر درد داشتم تصمیم گرفتم زودتر برم خونه تا یکم استراحت کنم همینکه خواستم کلید بندازم برم تو متوجه صدای آهنگ بلندی شدم که از خونه میومد با تعجب ابروهامو انداختم بالا و رفتم تو همینکه درو باز کردم صدای جیغ بلندی اومد و دوتا دختره دویدن سمت اتاق رویا اینقدر سریع اینکارو کردن که اصلا نفهمیدم کین رویا سریع پرید جلومو گفت :اوا سلام بابا
ساعتو نگاه کردی خیلی زود اومدی ها الان باید شرکت باشی
با خنده گفتم :اونا کی بودن خوب وقتی من نیستم شیطونی میکنی
با اخم جواب داد –بلا به دور منه مظلوم کی شیطونی کردم که بار دومم باشه یعنی تو شراره رو نشناختی ؟؟؟
با تعجب نگاهش کردم شراره و آهنگ بلند گوش دادن و رقصیدن ؟؟؟؟چه جالب پرسیدم :دوتا بودن
-دوستش شمیمم هست
-اوهوم حالا چرا اومدن ؟؟؟؟
-به زور من نمیدونی به چه مکافاتی راضیشون کردم بیان که اونم تو زود اومدی خرابش کردی
-دیگه شرمنده که اجازه نگرفتم برای خونه ی خودم اومدن
شراره با صورتی سرخ از خجالت از در اتاق رویا مانتو پوشیده و آماده اومد بیرونو سلام داد
با خنده جواب دادم :سلام شراره خانوم
لحن پر خنده ام جوری بود که شراره بیچاره از خجالت رو به کبودی رفت پشت سرشم دوستش اومد و بدون هیچ خجالتی سلام داد شراره بعد از بوسیدن رویا و خدافظی خواست خارج بشه که رویا گفت :نــــــــه شری بمون دیگـــــــــــه خو دلم برات تنگ شده
چون اگه شراره میخواست بمونه و مامان اینا میومدن و میدیدنش ناراحت می شدن که چرا حرفشونو گوش ندادم رو به رویا گفتم :میخوای تو با شراره برو خونه آقا جون اینا شب میام دنبالت
romangram.com | @romangram_com