#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_42
ساعت از 12 گذشته بود که وقتی دیدن آرزو هنوز برنگشته تصمیم گرفتن برن بعد از خداحافظی و غیره شراره شروع به تمیز کردن خونه کرد ساعت 2 بود که خواست بره خونشون که رویا جلوشوگرفت
وقتی دید شراره مصمم رفتنه داد زد :باباااااااااا
منم که توی فکر و خیال این بودم که آرزو کجاست با عجله رفتم سمتشون وقتی شراره رو لباس پوشیده دیدم اخم کردم و گفتم :کجا به سلامتی ؟؟؟
با تعجب نگاهم کرد و وقتی دید دارم جدی نگاهش میکنم گفت :خونه
-ساعت 2 شبه
شراره-تاکسی میگیرم
رویا –خوب بمون دیگه
شراره –نمیشه که رویا جان
-شراره امشب اینجا میمونی
شراره-امــــا...
-دیگه اما و اگر نشنوم
وقتی جوابی نداد و رفت سمت دیگه ای که لباسای بیرونشو در بیاره رویا پرید لپمو بوس کرد و گفت :قربون جذبه ی بابام برم من مرسی جذبه
romangram.com | @romangram_com