#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_41
رو یه خاله گفت :همین شراره ای که اینقدر ازش تعریف میکنید از همشون بدتره
رویا که هنوز تو جمع ما بود داد زد :بسه دیگه هی هیچی نمیگم داری بدتر میکنی
عمو- رویا جان دخترم آدم با بزرگترش اینطوری حرف نمیزنه
رویا –من به خاطر عزیزترین فرد زندگیم آدمم میکشم چه برسه به بد حرف زدن رو به آرمینا کرد و گفت :نمیخوام حتی یک کلمه دیگه در مورد شراره اظهار نظر کنی وگرنه عواقبش پای تک تکتونه و به من نگاه کرد و رفت پیش شراره
عمو-هنوز مامانشو به اسم صدا میکنه ؟؟؟
سری تکون دادم و گفتم :آره تازه دم در آورده به آرزو میگه تو مادر من نیستی کسی که منو بزرگ کرده شراره است اونه که لیاقت اسم مادر رو داره
مامان- اینو راست گفته
-مـــــامـــــان
خاله-اوا خاله جون خوب راست میگیم دیگه آرزو جونت با 16 سال سن حاظر نشد بچه شو نگه داره اونوقت خواهر 8 سالشه اینکار و کرد آرزو جوونی نکرد شراره نه جوونی کرد نه بچگی انصافم خوب چیزیه والا
عمو-بس کنید حالا
بابا-شیرین خانوم حالا نمیخواد از الان حرص عروستونو بزنید
با تعجب به کامران که مثلا از خجالت سرشو انداخته بود پایین نگاه کردم پس بگوووو
شراره هممونو واسه شام صدا زد غذاش مثل همیشه فوق العاده بود هیچ رستورانی دست پخت این دخترو نداشت .با اینکه مامان و بابا خیلی از شراره تشکر کردنو از غذا ی لذیذش تشکر ولی خانواده ی خاله اینا دیگه خیلی بیش از اندازه تعریف کردن که باعث تعجب خود شراره هم شده بود که آخه یعنی چی ؟؟مگه اولین باره که دست پخت منو میخورین ؟؟؟؟
romangram.com | @romangram_com