#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_40


وقتی اسم شرکتو شنیدم اخمام رفت تو هم و صدای قهقه ی کامران بلند شد همه با تعجب نگاهمون میکردن که شراره پرسید :مشکلی پیش اومده ؟؟؟؟

کامران با خنده گفت :نه بابا چه مشکلی فقط شما رفتی کارمند دشمن درجه یک شوهر خواهرت شدی

شراره لبخندی زد و سرشو انداخت پایین با حرص به کامران نگاه کردم که زبونشو برام در آورد و خنده ی رویا رو بلند کرد

شراره پاشد رفت تو آشپرخونه تا به بقیه ی کارا برسه خاله با لبخند مسیر رفتنشو نگاه میکرد بعد از اینکه کاملا محو شد آهی کشید و گفت :عجب دختر ماهیه

مامان- آره واقعا اصلن یه تیکه جواهره که تو خانواده اش داره میدرخشه

با اعتراض گفتم :مامان پس آرزو چیه ؟؟؟

آرمینا ایش کشداری گفتو جواب داد :یه تیکه پخ آرزو چیه ؟؟؟

همه از حرصی که آرمینا میخورد خنده شون گرفت اما من به سمتش یورش بردمو گفتم :مواظب حرف زدنت باش تا نزدم لهت نکردم

بابا- آرش بشین

-بابا آخه نگاه کن چی میگه

بابا-بشین گفتم

آرمینا :انگار چی هستن یکی از یکی بدتر و شیادتر


romangram.com | @romangram_com