#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_43
هلش دادم سمت اتاقشو گفتم :برو بگیر بخواب بچه از وقت خوابت گذشته
رویا با اخم گفت:من به یه نتیجه ای رسیدم
-چه نتیجه ای ؟؟؟
-اینکه اگه منو اذیت نکنی خوابت نمیبره
-آخ گفتی الان که اذیتت کردم خوابم گرفته برم بخوابم
-ساعت نزدیک 3 آرزو نیومد
-نگو که نگرانش شدی ؟
قهقه زد و گفت :هیچکی هم نه من پدر من نگران توام که بدون زنت داری سکته میکنی
-بیا برو بچه مامانتم میاد
شونه ای بالا انداخت و با شراره رفتن تو اتاقش همینطور تو خونه قدم رو میزدم که خوابم برد با صدای کلید در بیدار شدم به ساعت نگاه کردم5 صبح بود آرزو با تلو تلو اومد تو خونه سریع رفتم جلوش که با ترس سکسکه ای کرد با صدای بلندی گفتم :به به خانوم چه عجب تشریف اوردین خوب میخواستین فردا بعد از ظهر میومدین خونه
آرزو :آرش برو کنار خسته ام
با خشم نگاهش کردم اما به ثانیه نکشید که داد زدم :تو مستی ؟؟؟؟؟
آرزو هم جیغ کشید :نه خیر کجام مسته ؟؟؟
romangram.com | @romangram_com