#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_34


-دفعه آخرت باشه با من قهر میکنیا گفته باشم

صورتشو کج و معوج کرد و مسخره ام کرد خیز برداشتم برم سمتش که دوید رفت تو آشپزخونه پیش شراره .

گاهی اوقات از اینکه رویا بیشتر از اینکه منو و آرزو رو خانواده ی خودش بدونه شراره رو خانواده ی خودش میدونست عصبی میشدم و به شراره حسادت میکردم البته مخالف این نیستم که بی توجهی از خودمون بوده آرزو که یه سره پیش دوستاش بودو منم که سرکار کی به این دختر میرسید ؟؟؟

صدای شراره اومد که میگفت :آقا آرش میشه زنگ بزنید بگید که من اینجام ؟؟

-همین الان زنگ میزنم

شماره ی خونه ی امید خان پدر آرزو اینا رو گرفتم بعد از 4 تا بوق گوشی رو خود امید خان برداشت با لحن عصبی گفت :بله؟؟؟

-سلام پدر جان

-اِـــِ سلام پسرم خوبی ؟

-من خوبم اتفاقی افتاده ؟؟

-راستش شراره از صبح رفته بیرون هنوز نیومده معلوم نیست کدوم قبرستونیه

با خنده گفتم :شرمنده زودتر خبر ندادم شراره خونه ی ماست

با تعجب گفت-خونه ی شما؟؟خونه ی شما برای چی؟؟


romangram.com | @romangram_com