#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_27

بعد رو کرد به مهندس بهرامی و گفت :نه شما بگو من شکل مردام ؟

همه کارمندا داشتن قهقه میزدن هر روز از دست این کامران همین بساط بود اگه از قهر کردن مامان نمیترسیدم تا حالا صد بار انداخته بودمش بیرون پسره ی دلقکو خودمم یه لبخند رو لبم نشسته بود و داشتم به مسخره بازی های کامران که سعی میکرد با ناز راه بره و دستاشو اینور اونور پرت میکرد و حرف میزد نگاه میکردم کامران که لبخند رو رو لبم دید پررو شد وگفت :والا بخدا مردم مشکل بینایی پیدا کردن

به سمتش یورش بردم و از موهاش گرفتم و کشیدمش تو اتاق اونم داد میزد و کمک میخواست

کامران –آآآآآآآآآی ایهاالناس کمک شما مگه وجدان ندارید ؟به چی میخندی شما آقای بهرامی نیک سرشت نخند بیا کمک رامین رامینننننننن این منو میکشه منو نجات بده من میمیرم

با حرص به خاطر اینکه جو شرکتو به هم زده بودم غریدم :آمین مگه من از خدا چی میخوام ؟یه تو بمیری دنیا گلستون میشه

با انگشتاش اروم پهلوهامو قلقلک داد منم که شدید به قلقلک حساس از جا پریدم و شروع کردم به خندیدن همه با تعجب نگاهم میکردن هیچی دیگه آبرومون رفت یه عمر بشین زحمت بکش جذبه بگیر آخر سر یه آدم دلقک به اسم کامران همشو بر باد بده از دستای کامران گرفتم و پرتش کردم تو اتاق و درو بهم کوبیدم فهمیده بود اوضاع خرابه به خاطر همین خودشو یه گوشه جمع کرد و گفت:دستت به من بخوره به مامانم میگم

اخمی کردمو گفتم :از بس بچه ننه ای

-بچه ننه باشم بهتر از اینکه که زیر دست تو بمیرم

-حقته که بمیری آبروی چندین و چند ساله ی منو بردی اینهمه سال اینا از من یه لبخند خشک و خالی ندیده بودن اونوقت تو منو قلقلک میدی ؟

-خوب به منچه تو عنقی والا یه ذره از چوب خشک بودن در بیا خودتم به ارامش میرسی

-ببند دیگه اه حالا بگو بینم به چه مناسبت قراره ما رو مستفیض کنید بیاید خونه ی ما ؟

با اخم جواب داد :مامان خانومم دلش برای خوهر زاده ی همیشه عصبانی اش تنگ شده

با خنده و لحن حرص درآری گفتم :اوووخه ناراحتی که خاله منو بیشتر از تو دوست داره ؟

romangram.com | @romangram_com