#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_22
-خیلی خری شمیم
-خیلی بی تربیتیا یه کاری نکن بهش بگم بهت کار نده
بغلش کردمو گفتم :تو عقش خودمی
-من عقش همه ام
-ایش خودشیفته بیا برو کنار ببینم
-اینقدر حرف نزن برم حاظر شم ببرمت شرکت شاید اصلن قبولت نکرد
-انشاءالله که قبول میکنه
-آنشاءالله
با دیدن شرکت نزدیک بود غش کنم یعنی میشه من تو همچین شرکت معروفی کار پیدا کنم ؟؟؟؟خدا جونم میشه ؟؟؟اگه من اینجا کار کنم تک تک مشکلاتم حل میشه کمتر تو خونه ام کمتر دعوا میشه کمتر اذیتم میکنن حقوقم به اندازه ای میشه که شهریه ی دانشگاهمو کامل بدم و هی زیر قرض شمیم اینا نرم
وارد شرکت شدیم یه شرکت خیلی شیک و تمیز راه و ساختمان سازی چند تا پوستر از برجهای برج روی در و دیوار شرکت بود و پارکتای قهوه ای و میز و صندلی منشی و مراجعه کننده ها کرمی روبه روی میز منشی یه راهرو طویل بود که چهارتا اتاق سمت چپ سه تا سمت راست و در انتها یه اتاق میفتاد به ته راهرو که روی در مشکی رنگش با یه قاب سفید طلایی خوشگل نوشته بود مدیر عامل منشی همینکه شمیم و دید پا شد شروع کرد به سلام و احوال پرسی مثل اینکه همه اینجا شمیمو میشناختن منم با خودم چه حرفا میزنما خوب معلومه شرکت پسرخاله اشها مثلا منشی رو بهش گفت :خبر بدم بهش ؟
شمیم با خنده گفت :نوچ به قول خودش میخوام عین گاو برم تو
منشی غش غش شروع کرد به خندیدن و شمیمم دست منو گرفتو کشید به سمت اتاق مدیر عامل جلوی در دست منو ول کرد وحشیانه درو باز کرد و گفت :پخخخخخخخخخخخخ
romangram.com | @romangram_com