#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_21
چه کسی بهتر از تو ...*
نتونستم بگم خواهش میکنم وظیفه است چون وظیفه ام نبود پس به یه خواهش میکنم خشک و خالی بسنده میکنم و از در اون خونه میزنم بیرون
تمام شب آرزو با اس ام اس دادناش شارژمو خالی کرد و هی غر میزد به جون باباش که آخه اینام آدمن که تو باهاشون دوست میشی ؟؟؟و من سعی در متقاعد کردنش داشتم که انتخاب ادما به خودشون ربط داره و ما نباید دخالتی بکنیم و باز رویا حرف خودشو میزد
فردا شمیم زنگ زد به گوشیم و با لحن هیجان زده ای فقط گفتم :شراره فقط بدو بیا
منم که هول به سرعت از خونه زدم بیرون و رفتم خونه شمیم اینا وقتی رسیدم شمیم اول با ذوق بهم نگاه کرد که با دیدن دستم ذوقش خوابید با بهت گفت :چی شده ؟
-هیچی بابا دست گله آرمین جانه چی شده که با این عجله منو صدا زدی ؟
دوباره ذوق زده شد و دستاشو کوبید بهم و گفت :برات کار پیدا کردم
با هیجان گفتم :کار چه کاری ؟
دستشو زد به کمرشو گفت :چون من خیلی دوست دارم رفتم رو مخ پسرخاله جان که مطابق با رشته ی شما یه کار تو شرکتش با حقوق ثابت بهت بده
جیغ کشیدم :چیییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟دروغ میگی من من هنوز لیسانسمم نگرفتم اونوقت بیام بشم حسابدار یه شرکت؟؟؟؟؟؟
دستاشو گذاشت رو گوششو بعد از ایشیییییی که گفت جواب داد :قرار نیست حسابدار اصلی باشی که شما نقشت تو اون شرکت سیاه لشگره
romangram.com | @romangram_com