#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_19

این حالت تهوع لعنتی با هوای آزاد و قرص درست نمیشود

علاجــــش ….

فقط بالا آوردن فحش هایی است که به دیگران بدهکارم ...*

پول دکتر رفتن نداشتم خوب مسلما کسی هم پول دکتر منو نمیداد پس فقط با یه پارچه دستمو محکم بستم تا حداقل انگشتام کمتر تکون بخورن و اون درد کشنده ای که داره انگشتای دستمو متلاشی میکنه و کمتر تو وجودم بپیچه شامو که درست کردم و بعد از شستن ظرفا آرزو زنگ زد و گفت فردا مهمون داره و من باید برم براش غذا درست کنم و خونه اشو مرتب کنم پس صبح زودتر بیدار شدم و راه افتادم سمت خونه ی آرزو اینا طبق معمول آرش سرکار بود و آرزو هم نمیدونم کجا ؟

رویا درو روم باز کرد و با دیدن من خودشو انداخت بغلم و حالا مگه ول میکرد ؟

با دیدن دستم با تعجب گفت :چی شده ؟

نمیخواستم قلب نازکشو بشکنم به خاطر همین گفتم :هیچی افتادم زمین درد میکرد بستمش

میدونست دروغ میگم همیشه میدونست ولی هیچی نگفت شروع کردم به کار کردن که دیدم رویا هنوز وایستاده و منو نگاه میکنه رو بهش گفتم :چیه دختر اینجا وایستادی دهنتو اندازه اسب آبی باز میکنی و خمیازه میکشی برو بخواب دیگه ؟

-کمک نمیخوای ؟

چپ چپ نگاهش کردم و گفتم :نه خیر از کی تا حالا کسی تو کارای من بهم کمک کرده تا تو کمکم کنی

آرزو پرید بغل دستم وایستاد و شروع کرد مثلا به دستمال کشیدن کابینت و گفت :از همین امروز

به سمت اتاقش هلش دادم و گفتم :برو بخواب بچه

و بالاخره رفت به خاطر دستم سرعت کارم کم شده بود به خاطر همین کارم تا نزدیکای ساعت 2 طول کشید.

romangram.com | @romangram_com